کل نماهای صفحه

۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه

نبرد در اروپا تعمیق می‌یابد

نبرد در اروپا تعمیق می‌یابد
(تحلیلی از اوضاع پیش رو)

حامد محمدی
پس از تحریم انتخابات در اسپانیا و کشیده شدن مجدد موج اعتراضات ضد کاپیتالیستی به یونان و فرانسه، طبقه کارگر گامی‌ تعیین کننده و سرنوشت ساز در جدال با سرمایه داری برداشت. اعتصابات کارگری یک عرصه مهم و تعیین کننده در این نبرد خواهد بود که کارگران اروپایی‌ هم اینک آن را به ابزاری برای ایستادن در مقابل بورژوازی تبدیل کرده اند. به این مساله باز می‌گردم. پروسه تدريجى گسست کارگران و نسل جديد از هر آلترناتیو و مکانیسمی که به سرمایه داری تمکین خواهد کرد، آنهم در اروپایی‌ که براى دهه هاى طولانى به "دموکراسی پارلمانی" بعنوان ابزار دخالت در سیاست تمکين کرده بود٬ قابل پیش بینی‌ بود. به یک دلیل ساده: پذیرفتن هر درجه از بار بحران از منظر بورژوازی به مثابه تعميق بحران و به طبع آن ورشکستگی بيشتر بانکها و فروپاشی چارچوبهای متعارف برای انباشت سرمایه خواهد بود.

سرمایه داری برای نجات از مهلکهٔ تناقضات درونی‌ اش در این دوره مجبور است تمام بار بحران اقتصادى سرمايه را به طبقه کارگر تحمیل کند. این بحران از منظر منافع سرمایه داری راه حل ديگرى ندارد. همينطور بورژوازى نميتواند بحران را زیادى کش دهد چرا که کل پروسهٔ انباشت سرمايه دچار اختلال جدى شده و طاقت مردم طاق ميشود. سرمایه داری که نتواند در دورهٔ ادعائى "رکود تورمى" تمام بار بحران را روى دوش طبقه کارگر بگذارد٬ نه فقط همواره بحران خواهد داشت بلکه بحرانش تشديد خواهد شد. این از منظر سرمایه داری. اما پذیرفتن بار بحران از منظر طبقه کارگر یعنی‌ تشديد بیکاری و فقر و به زبان رایج کارگران در اروپا نداشتن امنیت اجتماعی- اقتصادی.

طبقه کارگر در جدال علیه کاپیتالیسم دو گام مهم و حیاتی برای گذار از چارچوب بسته و منحصر به پارلمان و دمکراسى برداشته است. نفی تمکین به چارچوب‌های پارلمانی و قوانین بازار آزاد پیش شرطش تحریم احزاب، انتخابات٬ وارد شدن به سنتهاى عمل مستقيم شورائى و اتکا به اعتصابات کارگری بود. این دو عرصه، از بزرگترین دستاورد‌های طبقه کارگر در این جدال خواهد بود تا بورژوازی لااقل هر طرح و لایحه‌ای را برای تحمیل این بحران به هزینه طبقه کارگر بدون شکاف و پرداختن هزینه در پارلمان به پیش نبرد. برداشتن این دو گام از سمت کارگران و توده هاى انقلابى باعث آن شد تا بورژوازی شکننده تر از آغاز این موج اعتراضی در برابر طبقه کارگر صف ببندد و متقابلا سنت نقد دمکراسى و معرفى پارلمان نشين ها بعنوان دزدها٬ افق تازه اى را در مبارزه عليه سرمايه دارى گشوده است.

گام سوم بسیار تعیین کننده است. اين گام طرح آلترناتیو است. دو گامی‌ که طبقه کارگر آن را طی‌ کرد، مکانیسم محور بود. ابزار لازم و مفید برای این مبارزه را برای طبقه کارگر ترسیم کرد اما نقش عمل و پیروزی علیه کاپیتالیسم را گام سوم تعیین میکند. البته این بدان معنا نخواهد بود که پروسه فروپاشی سرمایه داری با این سرعت در حال پیش روی است. طبعا برای رسیدن به گام سوم، طبقه کارگر باید مبارزات خود را انکشاف دهد. اما سوال اینجاست: آیا طبقه کارگر در تقابل با کليت کاپیتالیسم به درست سوسیالیسم را انتخاب خواهد کرد؟ موانع پیش رو کدامند و کدام تبئین بورژوازی از سوسیالیسم و چه اقداماتى میتواند مانع سقوط کاپیتالیسم شود؟ این دو راهی‌ چیست؟

بگذارید نگاهی به مصاحبه مارتین شولتز، رئیس ائتلاف پیشرو سوسیال- دمکرات پارلمان اروپا بیاندازیم. وی در این مصاحبه می‌گوید:

"باید ضوابط تازه‌ای وضع کرد. ضوابطی که به طور مستقیم بر روند داد و ‌ستد در بازار‌های اروپایی‌ نظارت کند... اروپا برای برون رفت از بحران نیاز به رشد اقتصادی دارد. همچنین باید بخش‌های زیر بنائی اقتصاد را استحکام بخشید. فکر میکنم یکی‌ از این راه‌ها برای تقویت توان اقتصادی اروپا افزایش قدرت مالی شهروندان در این قاره است... در این بحران تک تک رهبران اروپایی‌ مقصرند. لذا پیشنهاد من این است که مردم به رهبران احزاب سوسیالیست در انتخابات رای دهند."

اولا علت بحران اقتصادی را نه تنها نباید در قوانین حاکم بر بازار آزاد و عدم نظارت دولت و اشتباه رهبران اروپایی‌ ندید٬ بلکه باید علت بحران را در کارکرد‌های متناقض سرمايه و پروسه انباشت و توقف انباشت سرمايه جستجو کرد. ثانیا این نسخه فائق آمدن بر بحران نه تنها امکان پذیر نیست بلکه باید پیش فرض هر درجه از رشد اقتصادی در این وانفسای توقف انباشت سرمایه و گرایش نزولی نرخ سود٬ اگر هم امکان پذیر باشد٬ بر این گذاشت که تاوانش را طبقه کارگر بدهد. لذا "افزایش قدرت مالی شهروندان" را تنها میتوان یک عبارت تبلیغاتی و بی‌ معنا استنباط کرد که بيشتر اسم رمز قدرتمندتر شدن سرمايه داران است. ثالثاً و از همه مهمتر برداشت و تلقی‌ کارگران به ستوه آمده اروپایی‌ از اثرت بحران اقتصادی و مشاهده ساده سياستهاى يکسان احزاب بورژوائى اعم از سوسياليستها و محافظه کارها و ليبرالها براى تهاجم به معيشت طبقه کارگر و بقاى وضع کنونى٬ در تعيين مسير سياسى و پاسخ به بحران اساسى است. انتخاب آتی در گام سوم انتخاب بین دو قطبی سرمايه دارى یا کمونیسم کارگریست. تعابير سرمايه دارانه و پارلمانتاريستى از سوسياليسم نقشى جز سوپاپ اطمينان بورژوازى راست نخواهند بود. سوسيال دمکراسى حتى راه ميانمدت سرمايه دارى براى ايندوره نيست.

گام سوم اما گامی است بی‌ نهايت سرنوشت ساز. تاریخ مبارزات طبقاتی سرشار است از انقلاب‌های نافرجام و تعابیر وارونه و بورژوائى از آرمان سوسیالیستى کارگران. آنچه که برای ما در حال حاضر میتواند مسلم باشد، نفرت توده اى طبقه کارگر از عملکرد سرمايه دارى و تلاش براى تغيير است. در اين مسير بايد موانع يک مبارزه وسيع سوسياليستى و کمونيستى برطرف گردد. بايد احزاب آلترناتيو و جريانات توده اى کارگرى آلترناتيو و انقلابى ايجاد شوند. بايد روشهائى را پيش گرفت که کارگر و جنبش کمونيستى کارگرى اش در صدر آزاديخواهى و برابرى طلبى جامعه قرار گيرد. تنها در فقدان اين لوازم جنبش راديکال کارگرى کمونيستى است که طبقه کارگر به جناح هاى کمتر وحشى بورژوازى ناچارا رضايت ميدهد. امروز با توجه به وسيع شدن نقد دمکراسى بعنوان حکومت بورژواها٬ رو آورى به قدرت خيابانى و اعتصاب٬ و ايجاد سازمانهاى ابتکار عمل مستقيم توده اى حتى در کشورهاى اروپا٬ سوسيال دمکراسى و جريانات جناح چپ طبقه حاکم شانس زيادى ندارند. اتفاقا اگر اين جريانات ميخواهند خود را در صحنه سياسى نگهدارند بايد به چپ بچرخند.

امروز بايد هر چه بیشتر مبارزه با بحران و پيامدهاى آن بموازات دوری از مبارزات پارلمانی و اتکا به اعتصابات کارگری و تسخير ميدانها پيش برود. اين سنت پايه اجتماعى کمونيسم کارگرى را متشکل و يا تشکل اش را تسهيل ميکند. فقدان احزاب کمونیستى کارگری و ظاهر شدن کارگران بعنوان آلترناتيو دير يا زود به سوال اساسى تبديل ميشود. امروز اما در فقدان اين احزاب و سنتهاى کارگرى اش٬ راديکاليسم اجتماعى بيش از اينکه به سنت کمونیسم کارگری متکى باشد، به سنتهاى جهان دو قطبی پیش از نئولیبرلیسم اتکا دارد. اما نقد دمکراسى و ناسيوناليسم که در بسيارى از اعتراضات امروز موج ميزند٬ نقطه پرشهاى خوبى براى توده گير شدن راديکاليسم کمونيستى کارگرى است.

نبرد در اروپا تازه شروع شده است. بورژوازى در اولين قدمها دچار رعشه شده و نيروى پليس و سرکوب را ميداندار کرده است. گامهاى بعدى محکم تر٬ نبردهاى آتى عميق تر٬ و افق پيروزى بيش از هر زمان جهانى تر خواهد بود. براستى که جهان نيازمند تغيير راديکال و ريشه اى است. *

۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

اروپا و آرایش جدید سیاسی

اروپا و آرایش جدید سیاسی
در حاشیه ی بازگشت موج اعتراضی در اسپانیا و یونان

حامد محمدی
موج جدید اعتراضات ضد کاپیتالیستی در اروپا هم زمان با تحولات منطقه و سرنگونی دولتها یکی پس از دیگری، چشم انداز دور ديگرى از کشمکش طبقه کارگر و مردم محروم را در مقابله با سياستهاى تحمیلی دولتها براى تخفيف بحران اقتصادی ترسيم کرد. با بازگشت موج به قلب اروپا٬ آنهم راديکال تر از گذشته و به تاسى از مصر و تونس٬ بايد شاهد ابتکارات توده اى راديکال از اسپانيا و يونان تا فرانسه و هر گوشه اروپا بود. پیام اين حرکت جديد روشن است: نه آنگونه که "خوسه لوئيس رودريگز زاپاته رو" نخست وزير سوسياليست اسپانيا ابراز داشت؛ مردم هیچ پیامی به وی و حزب متبوعش اعلام نکردند. تظاهرکنندگان در شعارهای خود خواهان بایکوت حزب حاکم سوسیالیست و همچنین حزب راست محافظه‌کار هستند. اين جنبش عليه يك حزب يا گروه مشخص نيست و از همگان ميخواهد در انتخاباتى كه نتايجش براى مردم عملا يکى است٬ شركت نكنند. زير سوال رفتن چهارچوبهاى پارلمانى اولين دستاورد بازگشت موج اعتراضى به اروپا است.

روز جمعه بر یکی از پارچه نوشته های تظاهر کنندگان در مادرید نوشته بود: "فرقی نمیکند که در انتخابات شرکت کنی، همه سرت را کلاه می گذراند". افزون بر این پلاکاردهایی علیه اتحادیه های کارگری، اتحادیه عمومی کارگران اسپانیا و کميسیون کارگران در دست تظاهر کنندگان بود٬ زیرا این اتحادیه ها را نیز دنباله رو طبقه حاکم میدانند.

هم ‌اکنون نرخ بیکاری در اسپانیا بالغ بر ۲۱ درصد است. این بالاترین نرخ بیکاری در کشورهای عضو اتحادیه اروپا محسوب میشود. بیکاری جوانان (از سن ۱۸ تا ۲۵ سال) بالغ بر ۴۵ درصد برآورد می‌شود. بدهی‌های دولت اسپانیا رو به افزایش است، اما تاکنون مادرید از اتحادیه اروپا درخواست کمک نکرده است. پیش شرط دریافت کمک‌های مالی از اتحادیه اروپا و صندوق بین‌المللی پول اتخاذ سیاست صرفه‌جویی در اسپانیا است که عملا پذيرفتن چنین سیاستی به معنی‌ اعتراضات گسترده خواهد بود. میخواهند با اعمال سياست رياضت اقتصادى به طبقه کارگر و حذف خدمات دولتى و سوبسيدها، به هر درجه اى که زور بورژوازى ميرسد٬ بار بحران اقتصادى را بر دوش طبقه کارگر سوار کنند. اما پیام اعتراضات یونان و اسپانیا به این سیاست‌ها شفاف بود همانطور که تظاهر کنندگان در اعتراضات روز ۴ شنبه در یونان گفتند: "وقت آن است تا وارد عمل شویم و با آنهایی که ما را به این روز نشاندند مبارزه کنیم".

در دموکراسي هاى غربى همواره عده قليلى از مردم در فقدان آلترناتيو در انتخاباتها بين عمدتا دو حزب چپ و راست بورژوائى "انتخاب" ميکنند. اين موضوع در متن بحران عميق اقتصادى و تهاجم کل بورژوازى به طبقه کارگر بيش از پيش زير سوال ميرود. اگر حزب سوسیالیست‌ اسپانیا قادر به حل معضل بیکاری و تورم ناشی‌ از تناقضات سرمایه داری نيست٬ شکستش در انتخابات به معنى پناه بردن مردم به راستها و حزب محافظه کار "ماريانو راخوى" نبود. برعکس٬ تحریم انتخابات و صف کشیدن علیه هر دو جناح مکان قويترى پيدا ميکند. به عبارتی شکست حزب سوسیالیست حاکم دراسپانیا تنها بیانگر شکست سیاست های اقتصادی این حزب نبود که اکنون مردم به راست محافظه کار پناه ببرند. این شکست بیانگر ورشکستگی کاپیتالیسم و سيستم حزبى و پارلمانى اش است.

بازگشت موج جدید اعتراضات علیه سیاست های ریاضت اقتصادی در اروپا از جنس متفاوتی خواهد بود. این بار بر خلاف دور قبل٬ اعتراضات در چهارچوبهاى مبارزات اتحادیه ای برای کاهش تهاجم بر کارگران و سازشى با دولتها نيست. بحران عمیق اقتصادی و تاثيرات مخرب آن بر زندگى کارگران و شهروندان٬ نه فقط امکان مانور اين احزاب براى گرفتن راى مردم را محدودتر کرده است بلکه جامعه عملا وارد چهارچوبهاى جديدى بيرون اين معادله سنتى شده است. بیکار سازی و تورم از اجزا تفکیک ناپذیر دوره بحران است و این بار دولتها بر خلاف دوره های پیش امکان مانور دادن برسر کاهش بیکاری و تورم، به عنوان پرچم سياستهاى اقتصادى و بازسازی سناریوهای پارلمانی و انتخاباتی برای مشروعیت بخشیدن به خود و نظم حاکم را نخواهند داشت. در دوران جدید، اروپا وارد چهارچوب جديدى در برخورد به مبارزات انتخاباتی خواهد شد. اگر شروع بحران اقتصادی و شوک ناشى از آن٬ عمدتا مصادف بود با شکست سنگين احزاب چپ طبقه حاکم و پيروزى احزاب راست در مبارزات پارلمانی٬ اينبار کل اين جريانات بعنوان سخنگويان سرمايه دارى و طبقه حاکم مورد تهاجم اند و بيش از پيش براى گرم کردن تنور دمکراسى و انتخابات عاجز اند. تناقضات بنیادین نظام کاپیتالیستى بناچار ماهيت واقعى دموکراسی پارلمانی را عريان ميکند. فشار در پائين دمکراسى نيابتى را ناچار ميکند تا از ماهيت کريه اش پرده برداری کند: زبان چماق و باتوم و گلوله يعنى زبان قديمى سرمايه در مهد دموکراسی خودنمائى ميکند.

اين دعوا واقعیست: جدال برسر یک نه بلند علیه استثمار طبقه کارگر یا تحمیل بار این بحران روى دوش طبقه کارگر خواهد بود. پا پس کشیدن هر یک از طرفین مساویست با پیروزی بی بازگشت طرف مقابل براى يک دوره قابل پيش بينى. این را طبقه کارگر در اروپا بخوبی درک کرده است. از این منظر نقطه آغاز اعتراضات در اسپانیا و یونان٬ و اخيرا در فرانسه٬ در موج دوم را باید از جنس دیگری دانست. دمکراسی پارلمانی که غرب و سرمایه داری مدام آن را در بوق و کرنا میکند هم اینک با باطوم و چکمه مشغول رایزنی با تظاهرات کنندگان است. دلیلش گویاست: سرمایه داری برای بقا چاره‌ای جز تهاجم به سفره طبقه کارگر و کاهش کل هزينه ها ندارد. کارگران نميتوانند اين بار را قبول کنند و موج بيکارى و فقر و گرسنگى و خيابان خوابى در اروپا زنگها را بصدا درآورده است. کشمکشى برسر آينده ناگزير شده است. از آنجا که چهارچوبهاى قديمى دمکراسى و پارلمان و تشکلهاى سنتى مانند اتحاديه ها ظرفيت پيشبرد اين کشمکش را ندارند٬ لذا رو آورى به سنتهاى قديمى تر و راديکال تر از اسپانيا تا يونان و فرانسه به سوال روز تبديل شده است. اگر الگوى التحرير راه حل ميشود تنها به اين دليل است که الگوهاى سنتى جواب نميدهند. طبقه کارگر و شهروندان منکوب شده در اروپا وارد دور جديدى از جدال با سرمايه دارى در چهارچوبهاى جديد شده اند.

در این بین و هم زمان با اعتراضات در اسپانیا و یونان نشست سران جی ۸ نیز جالب بود. رهبران هشت کشور صنعتی جهان موسوم به گروه هشت، بر حمایت همه جانبه از جمله کمک مالی بیست میلیارد دلاری به "خواسته‌های دموکراتیک مردم کشورهای عربی و ایران" تاکید داشتند. باراک اوباما، رییس جمهور آمریکا هم در یک کنفرانس مطبوعاتی با اشاره به تحولات مصر و تونس تاکید کرد: "ما نه تنها باید از گذار به سوی دموکراسی در این دو کشور حمایت کنیم بلکه باید مطمئن شویم که این روند با رشد اقتصادی همراه خواهد بود" . اولا اين سياست در بعد منطقه ای، نگرانی حاکمان سرمایه داری از پیشروی اعتراضات ضد کاپیتالیستی در منطقه را منعکس ميکند. ثانیا مگر میتوان به کشورهایی که به دلیل فقر و بیکاری و سطح معیشت پایین، بپاخاسته اند و عليه حکومت فقر و فساد و ديکتاتورى اعلام جرم کرده اند و حتی پس از سرنگونی دولتهای متبوع حاضر به عقب نشینی نیستند، هم تضمین دموکراسی داد و هم خواهان رشد اقتصادی بود؟ اگر اوباما و شرکا راه رشد اقتصادى را بلدند٬ چرا فکرى بحال اقتصاد ورشکسته خودشان نميکنند؟ پیام این کنفرانس روشن است: سران هشت کشور صنعتی جهان گرد هم آمدند تا تمام قوای خود را برای انسداد و صدور این موج به غرب و تحمیل عقب نشینی به صفوف متقابل را به کار برند.
از طرف دیگر در یونان جورج پاپاندرئو، نخست وزیر یونان از سران احزاب دعوت بعمل آورده تا در روز جمعه برای برون رفت از بحران اقتصادی موجود در یونان بحث و گفتگو کنند. کج فهمی است اگر طبقه کارگر در اروپا به این متوهم شود که رایزنی احزاب و گروه ها در راستای حل معظل شهروندان و طبقه کارگر در یونان است. بورژوازی در صدد آن است تا تمام نیروی خود را علیه طبقه کارگر و مجاب کردن طبقه کارگر براى شانه خالی نکردن از کشیدن بار این بحران بکار برد. با این اوصاف پیشروی اعتراضات در اروپا عليه دولتهاى سرمايه دارى و سياست هايشان در قبال بحران اقتصادى٬ مستلزم فراتر رفتن از چهارچوبهاى دمکراسى پارلمانى است. نفى چهارچوبهاى رسمى دمکراسى سنتی در غرب٬ در گرو اشکال سازمانى مغایر با این سنت میباشد.

هم اکنون پرتغال٬ یونان٬ فرانسه٬ ایتالیا و اسپانیا از جمله کشور‌هایی‌ هستند که اثرات بحران اقتصادی ضربات مهلکی بر طبقه کارگر این کشور‌ها وارد کرده است. آغاز این موج در اسپانیا و یونان میتواند نوید بخش سطحی از اعتراضات پایه‌ای علیه سیاست‌های کشور‌های اروپایی‌ و اتحادیه اروپا گردد. حوزه کشور‌های یورو و اتحادیه اروپا به شکست ارزش یورو و بیشتر شدن این بحران اذعان داشتند. اینک طبقه کارگر در اروپا بیش از پیش برای مقابله علیه تعرض کاپیتالیسم نیازمند متحد شدن در جبهه‌ سوم میباشد. و این مستلزم به کارگیری سطح جدیدی از تشکل و اشکال مبارزاتی است. موج جدید اعتراضی در اروپا میتواند نوید بخش آغاز شکست تمام احزاب راست و چپ و سیاست‌های تاکنونی اتحادیه‌های کارگری باشد. اینک نوبت اروپاست. چشم‌ها را باید به مادرید، بارسلون و آتن و پاريس دوخت. شبح کمونیسم سر خود را به قلب سرمایه داری خم کرده است. *

باز گشت به یک استراتژی شکست خورده

باز گشت به یک استراتژی شکست خورده
تزهاى آذرين- مدرسى

حامد محمدى
اخیرا پس از درگیری و خود زنی جناح در قدرت (موسوم به اصولگرا)، مصطفی اسد پور مصاحبه ای را با کورش مدرسی ترتیب داده که متن نوشتاری آن در شماره ی ۱۶۲ نشریه ی کمونیست منتشر گشته و در آن به بررسی علل متفاوتی از این جدال٬ که هر چند علل تازه ای نیست و تکرار توهمات دو خردادى ايرج آذرین در کتاب چشم انداز بلاتکلیفی میباشد، انگشت گذاشته است.

مبانى اين ديدگاه بکرات توسط حزب ما نقد شده است و سير واقعيات سياسى ايران٬ وضعيت حکومت اسلامى٬ و همينطور سرنوشت اين تزها صحت ارزيابى ما را اثبات کرده است. ايرج آذرين ناچار شد در شکلى صورى از بحث "جنبش اصلاحات پايدار" و روند متعارف شدن سرمايه دارى ايران به رهبرى اصلاح طلبان حکومتى دست بکشد و مثل بقيه ديدگاههايش فعلا آنرا به بايگانى بسپارد تا در وقت خودش دوباره به آنها رجعت کند. اما کورش مدرسى دست بردار نيست و بر همان تزها تاکيد ميکند. تفاوتش اينست که او قهرمان متعارف شدن سرمايه دارى اسلامى را نه در اصلاح طلبان حکومتى بلکه در باند احمدى نژاد مى بيند. اما اين صورت ظاهر مسئله است و من نگاهی‌ اجمالی ولی‌ لازم به زوایای بحث کورش مى اندازم تا صورت مساله مطرح شده از منظر کورش مدرسی اولا جواب بگیرد و در ثانی‌ نقاط عزیمت و تبئین‌ها و شباهت‌ها با جنبش‌های دیگر را زیر نور افکن بیندازم. اما اصل مطلب خود اين تزها نيست و به معضلات درون اين حزب برميگردد.

اولا٬ کورش مدرسى مجموعه سياستهايش در حزب موسوم به حکمتيست شکست خورد. خودش ناچارا و در فرصتى و با بهانه شخصى کناره گيرى کرد. اما بنظر ميرسد هنوز ليدر در سايه است. آن حزب را نقد ميکند اما از سياستهائى که آن حزب بر اساس آن ساخته شد دفاع ميکند. امرى که باعث ميشود طرفداران کورش مانع شوند که جناح مخالف سياستهاى او را نقد کنند و کنار بگذارند. سياستهائى که حتى نتوانسته خود حزب موسوم به حکمتيست را قانع کند. کار به اينجا رسيده است که بار ديگر بخشى از متحدين ديروز کورش مدرسى در حزب شروع به نقد علنى سياستهاى وى کرده اند. اين وضعيت کورش مدرسى را واميدارد که سياستى را طرح کند که اولا موقعيت پاسيف و بدون برنامه خود وى را توجيه کند. يعنى اين سياستها نتيجه وضعيت واقعى بيرونى و پاسخى به آنها نيست٬ برعکس٬ اين سياستها قرار است موقعيت خود کورش و طرفدارانش را در حزب توضيح دهد و مانع کنار گذاشتن اين سياستها در حزب حکمتيست گردد. با اينحال نگاهى به صورت ظاهر بحث کورش در کليدى ترين قسمت آن مى اندازم. کورش مدرسى ميگويد:

ین جدال به طور واقعی جدالی در میان بورژوازی ایران است. اینجا سوال این است که این جدال میان بورژوازی ایران بر سر چه چیزی است ؟" کورش مدرسی در پاسخ به سوالی‌ که خود مطرح می‌کند می‌گوید: وقتی که هفت سال پیش احمدی نژاد سر کار آمد، ما گفتیم این علامت عروج اهمیت مساله اقتصاد در جامعه است. جمهوری اسلامی مستقیماً در مقابل سؤالات پایه‌ای اقتصاد خود قرار گرفته است و میخواهد پاسخی به آن‌ ها بدهد. مسائلی نظیر اینکه ....معضلات پایه‌ای رشد سرمایه داری در ایران را چگونه باید جواب بدهد...... احمدی نژاد قبل از هرچیز پلاتفرمی برای از پیش پا برداشتن یا کاهش تناقضات رشد سرمایه داری با جمهوری اسلامی بود...... می خواهم بگویم که احمدی نژاد در شش - هفت سال گذشته توانسته است ده برابر جمع دوره خاتمی و رفسنجانی معضلات رشد و سود آوری سرمایه در ایران را کاهش دهد و سرمایه داری در ایران را سود آور تر کند و رشد دهد. این پلاتفرم و رؤیای همه جریانات بورژوائی در ایران است. "

جواب اين تحليل درخشان را قبل از کورش مدرسى به ايرج آذرين داده ايم. وانگهى فاتح شيخ در همین شماره نشریهٔ کمونیست اگرچه ديپلماتيک اما عليه کل استدلال کورش حرف ميزند. در ثانی کورش مدرسی اولین نفری نیست که این تز‌ را مطرح می‌کند. پیش از او آذرین تز‌ "جمهوری اسلامی پرچم داره اصلاح خودش شده است" را تئوریز کرد. کورش مدرسی تنها کاری که کرد بازبینی‌ بر ماخذ تحلیلی اش (چشم انداز بلاتکلیفی)، و مهرتائید گذاردن بر این مهملات بود. هر چند آذرین به این نتیجه نرسید که خاتمی و پروژه ۲ خرداد، جمهوری اسلامی را متعارف کرد اما کورش مدرسی همچون شاگردی که استاد هم به گرد پایش نميرسد این تز‌ را تعمیم داد و در نهایت به این نتیجه رسید که احمدی نژاد توانست این پروژه و علامت سوال آیا جمهوری اسلامی به دست خود متعارف میشود را بردارد و یا حداقل با یک درجه تخفیف ممکن بداند!!

مگر مشکل سرمایه داری در ایران برای متعارف شدن در تحلیل نهایی غیر از سود آوری و رشد سرمایه میباشد؟ خیلى خوب با این توصیف سرمایه داری در جمهوری اسلامی از منظره کورش مدرسی توان متعارف شدن را داراست!! اما این گونه تفکیک کردن جنبه اقتصادی از مسائل سیاسی پیش پای جمهوری اسلامی هیچ گونه ربطی‌ به اقتصاد سیاسی ایران ندارد و تنها بیانگر خام اندیشی‌ ذهنی‌ میتواند باشد. مگر می‌توان اقتصاد سیاسی ایران را بدون در نظر نگرفتن حجم عظیمی‌ از صدور سرمایه‌های غربی و در حالی‌ که درصد بالایی‌ از صنایع ایران، تحت تحریم و عدم انباشت لازم به ورطهٔ ورشکستگی رفته است٬ تفکیک کرد. در این اوضاع پیش از اینکه طبقه کارگر قادر به اعتصاب و توقف تولید برای هر سطحی از اعتراض باشد این سرمایه داری است که گوی سبقت را در به تعطیلی‌ کشاندن صنایع خرد و کلان گرفته است. توقف پروژه‌های صنعتی، بیکار سازی‌ها و عدم رشد تکنولوژی در استخراج حداقل میزان پیشنهادی اوپک تنها بیانگر گوشه‌هایی‌ از وضعیت اقتصاد بحران زده ایران می‌باشد. آنوقت هر گونه ادعایی مبنی بر اینکه ایران از منظره سطح رشد اقتصادی و سود دهی سرمایه موفق بوده است تنها بیانگر قبول تبليغات احمدی نژاد و خامنه ای توسط کورش مدرسی میتواند باشد .

موانع اصلى رشد کاپيتاليسم ايران سياسى‌اند. همه به معنى داخلى کلمه، هم از آن مهم‌تر، به معناى ژئوپوليتيکى و جهانى...... اينکه سرمايه جهانى و نهادها و بنگاههاى عظيم فراکشورى با کشورى مانند ايران چه ميکنند، چقدر آن را به کانونى براى توليد و انباشت بدل ميکنند يا خير، قبل از هر چيز تابعى از تلقى دراز مدت محافل مالى و صنعتى در غرب از آينده سياسى ايران و منطقه‌اى است که اين کشور در آن قرار دارد". (منصور حکمت، نزاع جناح ها و چشم انداز آینده). به این فاکتور اوضاع خاورمیانه و مسائل آن، و دولتهای تا دیروز متحد غرب و سرنگون شدهٔ امروز را نیز اضافه کنید و عدم ثبات سیاسی در ‌چارچوب جمهوری اسلامی و سرنگونی را در آن ضرب کنید.

کورش مدرسی تنها به این مقولات اکتفا نکرد. در ابتدا به این نتیجه رسید که برخلاف تمام آمار صندوق بین المللی پول اقتصاد ایران روند رو به رشدی دارد و جمهوری اسلامی در حال متعارف شدن است، حال ادعا میکند دولت به مثابه دستگاه اجرایی در تقابل با کلیت نظام قرار دارد:

"دستگاه دولت جمهوری اسلامی قدرت مقابله با حاکمیت بلا منازع دستگاه مذهب بر اقتصاد را نداشت. احمدی نژاد در اتحاد با خود ولی فقیه و سپاه این امکان را فراهم آورد. .... این (باند احمدی نژاد) بخشی از بورژوازی ایران است که در رقابت های درون سرمایه داری منظما با نهاد های سیاسی و ایدئولوژیک رژیم رو به رو می‌شوند."

اگر حافظه ی کوروش مدرسی کمکش نميکند لازم به یادآوریست که افزایش تخصیص بودجه برای اسلامیزه کردن دانشگاه و مکانیزه کردن گشت ارشاد از افتخارات دورهٔ ریاست جمهوری احمدی نژاد میباشد. کافی‌ بود تا فقط به برخی‌ از سخنرانی‌‌های خامنه‌ای و سران سپاه و خطیبان نماز جمعه گوش میکردید تا قدرشناسی تمام دستگاه ایدئولوژیک نظام از احمدی نژاد، در باب اهمیت دادن بیش از پیش به حوزه علمیه باعث ميشد کورش مدرسی اين توهمات را کمى روتوش کند.

سپاه پاسداران یکی از ارکان ایدئولوژیک کل جمهوری اسلامی میباشد که اتفاقا در دوره ی احمدی نژاد بیش از همه دوره‌ها از استثمار طبقه کارگر سهم برد و در سرکوبش نقش ایفا کرد. با این حال اینگونه تفکیک کردن "روحانیت و سپاه" از دولت از منظر کورش مدرسی٬ آدم را یاد تزهاى اکبر گنجی و محسن سازگارا و تمام به گل نشسته های منتظر عفو رهبری میاندازد. نخیر. تقابل احمدی نژاد و ولایت فقیه نه تنها بیانگر تقابل "اقتصاد آخوندی" با "فرشته ی نجات بورژوازی" و تقابل ولایت فقیه و ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی نمیباشد بلکه نقطه عزیمت این عربده کشی ها در صفوف حکومتی را باید در کف خیابان و بن بست جمهوری اسلامی یافت. در مقابل چنین روندی تضعیف حماس، کشیدن سوت پایان اسلام سیاسی در سوریه و منطقه و ترور بن لادن را قرار دهید تا ماهيت کل این درگیری جناحی اساسش مشخص گردد.

کورش مدرسی سطحی از بحث را مطرح میکند که هم جالب است و هم شنیدنی، شنیدنی از این منظر که خلاف پیش بینی های صورت گرفته انجام شد و جالب از این منظر که خود در دامی که خود پهن کرد گرفتار شد:

"این بخشی از بورژوازی ایران است که در رقابت های درون سرمایه داری منظما با نهاد های سیاسی و ایدئولوژیک رژیم رو به رو می‌شوند. ما در تبیین پایه جریان سبز همین را توضیح دادیم. جدال احمدی نژاد با خامنه ای هم به نوعی بیان همین تناقض است. از این زاویه فکر میکنم که در آینده پایه جریان سبز مجبور خواهد شد برای دفاع از خود به پایه خط احمدی نژاد به پیوندد... جریان احمدی نژاد به یک معنی این‌ها را زیر سایه خود می گیرد."

قضیه از چه قرار است؟ در این صورت نتیجه منطقی چنین تبئینی باید همگرایی دو جناح از رژیم يعنى اصلاح طلبان و احمدى نژاد علیه دستگاه ولایت فقیه باشد. اما عملا آنچه که صورت گرفت خلاف چنین تبیین غلطی از اوضاع سیاسی ایران بود. آنچه که عملا صورت گرفت نه دفاع رهبران سبز از احمدی نژاد بلکه به پابوسی رفتن خامنه ای بود. این هم تصادفی نبود٬ همانطور که پیش بینی کورش مدرسی را نباید صرفا پیش بینی و شرط بندی قلمداد کرد. موضع گیری رهبران سبز به دفاع از خامنه ای علیه احمدی نژاد تنها میتواند بیانگر حقانیت جنبش مردمی برای سرنگونی جمهوری اسلامی باشد که خاتمی، رفسنجانی و جبهه مشارکت به دنبال فرصتی برای خط کشیدن بر روی خطر سرنگونی نظام اند. همانطور که علی شکوری راد، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت در مصاحبه ای گفت:

"تنها یا مؤثرترین پتانسیل موجود در جامعه برای آنکه جنبش سبز را به صورت کم هزینه و مسالمت آمیز به نتیجه برساند، آقای هاشمی [رفسنجانی] است. به این صورت که برود با رهبری گفتگویی را برقرار کند و بتواند رهبری را مجاب کند که به خواسته های حداقلی مطرح شده، چراغ سبز نشان دهد...".

همان کاری که خاتمی انجام داد. سران سبز پشت احمدی نژاد نرفتند چون که نه اپوزيسیون های درباری جدید و نه اپوزيسیون های درباری قدیم٬ هیچیک بخشی از بورژوازی علیه حاکمیت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی نبودند. اینها همگی برادران دینی یک حاکمیت هستند که بنوبت بر همه چيز چنگ انداخته اند اما دعواى امروزشان نه برسر چگونه و طی چه پروسه ای متعارف کردن، بلکه بر سر چگونگى بقاى نظام و مقابله با خطر سرنگونیست.

اما نفس طرح مسالهٔ متعارف شدن یا نشدن و مساله نرخ رشد اقتصادى جمهورى اسلامى ربطی‌ به طبقه کارگر ندارد. هيچ ذره‌ای از هیچ رشدی قرار نیست بهبودی در منافع این طبقه ایجاد کند. وانگهى نفس ادعا نادرست و غير قابل اثبات است. آدم بايد در کره ماه زندگى کند که چنين ادعاهائى را سرهم کند. طرح اين عبارات در بهترين حالت تنها بیانگر نداشتن افق سیاسی و توصيه به طبقه کارگر به عدم سرنگونی چنین حکومتی با هر درجه رشد (چه منفی‌ چه مثبت) میباشد. این همه سفسطه اقتصادى و آمار و ادعاى من درآوردى تنها بیانگر نگرانی کورش مدرسی از هجوم طبقه کارگر به دولت "ضد امپریالیست" احمدی نژاد مى ‌باشد. دغدغه کوروش مدرسی اينست که جمهوری اسلامی متعارف شده است یا نه، و امر سوسیالیست بودنش را نه از تقابل با استثمار طبقه کارگر بلکه از فاکتور "رشد" نتيجه ميگيرد. به این دلیل که این سطوح از بحث و انتخاب مبدأ تحلیل از مبحث رشد بیانگر بازگشت به مباحث "چپ ضد امپریالیست و سگ زنجیری" را نمود میدهد نه نگرانی‌ کورش مدرسی از سلب این جنبش توسط رهبران سبز و "سیاهی لشکر شدن جنبش سرنگونی پشت سران اصلاح طلب حکومتی". کورش مدرسی بهتر است به جای بازگشت به استراتژيهاى شکست خورده ماهيتا دو خردادى٬ با سبک و نگرش منصور حکمت به تحليل جنبش‌هاى سياسى و طبقاتى در متن بحران جمهورى اسلامى بنشيند تا بسادگى بفهمد مردم و طبقه کارگر خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی هستند و پیشبرد امر مبارزاتی شان در دوره جديد نه به تاسى از رهبران سبز بلکه به تاثیر از سرنگونی‌های مصر و تونس می‌باشد.

کورش مدرسی با اصرار به‌‌ عدم پذیرش شکست تبئین‌هایش از حوادث اخیر، حاضر شده دست به هر طناب پوسیده ای برای چفت کردن هر پروسه‌ای از شکاف‌های درون حکومتی با تبئین‌های اولیه اش بیندازد. لذا جنبش توده‌ای برای سرنگونی جمهوری اسلامی میشود "جنبش سبز پسا انتخاباتی" و"احمدی نژاد “ضد امپریالیست” پرچم دار مدرنیسم"! چنین تبئین‌هایی‌ البته مصرف داخلى دارند. قرار است مرهمی برای خط ورشکسته سوسیال پاسیفیست کورش مدرسی و هوادارانش باشد تا مانع شوند در همان حزب تکانى از موضع انقلابى صورت گيرد. اين ديدگاههاى شکست خورده ربطى به يک تبئین ماتریالیستی و کنکرت از جامعه ایران و تقابلهايش ندارند. *